آقای چه

چ .همان چراغ قرمزی که بسیاری -بی توجه- از او رد شدند

آقای چه

چ .همان چراغ قرمزی که بسیاری -بی توجه- از او رد شدند

چ...
چراغ قرمزی که نباید ازش رد شد.
پس از ما رد نشین و یه مقداری از روز رو پشت چراغ ما بمونین.
باشد که اینجا موندن شما،حرکت رو برای دیگران هم راحت کنه:)

  • ۰
  • ۰

     از چی بدت میاد؟ من از خیلی چیزا. یکیش تلویزیون. تلویزیون یه نماده. نمادی از همه ی چیزها، و کسایی که:

...

     یه برنامه ی خبری تلویزیونی، یه کلیپ توی یوتیوب، یه فیلم سینمایی، یه متن تحلیلی تو یه مجله، یک سخنران تو یه دانشگاه، یه آهنگ، یه پوستر، یه لباس، یه عکس و یه خروار از این "یه" ها که مغز تورو بمباران می کنن. بهت اجازه ی فکر کردن نمی دن. دکمه ی "پاز" وجود نداره خبری هم از ساعت برنارد نیست! کسی منتظر تو نمیمونه که فکر کنی، سبک سنگین کنی، تکلیفتو با یه موضوع روشن کنی و بعد حرف اونو بشنوی. ساعت شلوغیه اتوبان افکاره. عصر عصره تحمیل افکاره، اونم به شکلی کاملن غیر تابلو!، شیک و مجلسی!

     در معرض یک عقیده قرار گرفتی. هنوز نفهمیدی که واقعن اون اندیشه چیو میخاد بگه که یکی دیگه از راه میرسه و میگه منو نگاه کن. به برکت تکنولوژی سرعت انتشار چنین "پدیده"! هایی بیشتر شده و مغز تو از پردازش کردن عاجز میشه. شاید حتمن!- توهم میزنی که همه ی این حرف ها رو شنیدی و با سبک سنگین کردنشون بهترین جملات رو کنار هم چیدی و منشور جامعی از اونچه که واقعن درسته تو چنته داری. توهم زدی! باور نکن!

     آهای تلویزیون! آقای نماد! صبر کن یه کم! من میخام فکر کنم! به انتخاب هام، به خواسته هام، به هویتم، به همه چیز! چرا انقدر مغروری که فقط خودت واسه خودت مهمی؟ چرا انقدر حریص و زیاده خواهی؟ خودت که هستی! این همه آدمو میخای چیکار که به جاشون فکر کنی، تصمیم بگیری و عمل کنی؟!! فریاد میزنی که باید به تفاوت ها احترام گذاشت و ... . در عین حال مغز همه رو تو قالب خودت می ذاری و شکل می دی!

 وایسا دنیا! ببخشید!- وایسا تلویزیون! من میخام پیاده شم! پیاده راه برم، اصلن یه جاهایی بشینم، حتا یه جاهایی بخوابم. تو همسفر خوبی نیستی.

  • آقای چه
  • ۰
  • ۰

بر این باورم که دو نوع اعتماد داریم. دومی ! اعتماد به جنس مخالف است برای ازدواج با او! و اولی هر اعتماد دیگری به جز دسته ی دوم! اگر از اعتماد به اولی زیان ببینی قابل جبران است، ولی اگر از دومی زیان ببینی، باز هم قابل جبران استJ اما نه به سادگی اولی. نباید سرسری به جنس مخالف اعتماد کرد (اعتماد برای یکی شدن با او). منظور از"سرسری" کور و کر شدن در راه دادن کسی به قلبتان نیست. گاهی با کلی شناخت، احتیاط، آزمایش و صرف زمان بسیار نیز کسی را "سرسری" برگزیده اید! وقتی دل به کسی می بندید ( قاعدتن منظور جو گرفتگی نیست!) و او را به عنوان جزئی از وجود خود می پذیرید، قاعدتن انتظار دارید طرف مقابل مانع رسیدن به اهداف فردی و اجتماعی تان نباشد. اگر پیش از او به پوچی مقطعی می رسیدید حال که آمده باید چیزی تغییر کند. پیش از او نیز احساس تنهایی مقطعی می کردید.حال که او آمده نباید لحظه ای احساس تنهایی کرد. باید تفاوتی باشد که اگر نباشد چه فایده ایست در آن؟

شاید این دید را بی اندازه ایده آل ببینید. من میانه ی بدی با رویا و ایده آلیسم و دست نیافتنی ها ندارم! پس ملالی نیست.

از روی دیگر، از آن جا که انسان البته اگر انسان باشد!- همواره در حال تغییر است، شاید بگوییم "اعتماد" به کسی برای یکی شدن با او مطلقن محال است چرا که شما و صد البته او- همواره در حال تغییر هستید. اهدافتان، نگاهتان به زندگی و کلی چیز دیگر با گذشت زمان تغییر می کند و شاید روزی تفاهم شما به تضاد بدل شود. ختم کلام اینکه : "اعتماد بکن ولی اعتماد نه!"

پی نوشت:این ها که نوشتم، برایم در مرحله ای بالاتر از ایده، و کمی پایین تر از یقین اند و از آن جا که انسان موجودی تغییر پذیر است بعید نیست که این دیدگاه نیز تا سال های دیگر تغییر کند.

نیک زیوید

  • آقای چه
  • ۰
  • ۰

نوروز رو باید پاس داشت.به دلایل بسیار.خیلی از ما نمی دونیم پاس داشتن نوروز یعنی چی. یکی از راه های پاسداری اینه که وجهه ی نوروز رو حفظ کنیم و اون رو به رسمی خلاف عقل، انسانیت و... بدل نکنیم. یکی از اشتباهاتی که در نوروز مرتکب می شیم اسمش هست نسل کشی! بله، نسل کشی ماهی قرمزها.

نوروز جشنیه که احترام نیاکان ما به طبیعت و محیط زیست رو نشون می ده. حالا چرا ما به حفظ حقوق حیوانات که در مورد ماهی قرمز اصلن سخت نیست- توجه نمی کنیم تعجب آور و صد البته شرم آوره. حرف من این نیست که ماهی قرمز از سفره نوروز جمع بشه. از قضا وجودش میتونه محبت ما نسبت به حیوانات رو تقویت کنه. حرفم اینه که مراقب ماهی قرمز باشیم و بهش بها بدیم. ماهی قرمز جسم نیست. ما هم اگر جسم نیستیم و انسانیم باید بیشتر مراقبشون باشیم.

از جمله کارهایی که باید در نگهداری ماهی قرمز بهش توجه داشت اینه که:تنگ ماهی بزرگ باشه، سطح مقطع تنگ بزرگ باشه تا اکسیژن کافی به آب برسه، تعویض به موقع آب تنگ، غذا دادن به اون ها، تنگ جایی باشه که نور خورشید بهش برسه ولی در معرض تابش شدید یا مستقیم نباشه. این ها از جمله کارهایی هستن که زحمت زیادی ندارن ولی در عوض کمک شایانی به عمر بیش تر ماهی ها می کنن. خواهشی که دارم اینه که یه جستجویی هم در اینترنت بکنین و نسبت به این موضوع بی تفاوت نباشین تا شاید روزی رسم ماهی کشی! از نوروز خط بخوره.

هر چند این پست همخوانی زیادی با پست های پیشین نداره ولی به خاطر حقوق حیوانات صلاح دیدم که تو وبلاگ بگذارمش.

نوروز رو هم پیشاپیش شاد باش میگم

نیک زیوید

  • آقای چه
  • ۰
  • ۰

اگر زندگی را بشقاب غذایی دلچسب فرض کنیم، همواره دورچین آن غذا سختی و بلا بوده است. هر جای جهان برای یک بار هم که شده طعم این دورچین را چشیده است. دشواری ای که یک روز طاعون بوده و یک روز ابولا، مدتی هیتلر و مدتی داعش، زمانی عصر یخبندان و زمانی گرم شدن زمین. همواره این سناریو تکرار می شود. گویی که جهان بر پایه ی مشکلات بنا شده است و هدف از زندگی مبارزه مداوم با چالش های پیش روی فردی و گروهی است. برای زنده ماندن باید جنگید. یک بار این جنگ یافتن راه درمان فلان بیماریست و یک بار هم کوچ کردن از جایی به جایی دیگر. این که فرض کنیم روزی دنیا گلستان می شود تنها در ادبیات جای دارد و نه در واقعیت! وظیفه ی ما مبارزه است. مبارزه ای که هرگز در آن پیروز نمی شویم. همه ی ما دو راه داریم. مبارزه برای بقا(و نه پیروزی!)، و دست روی دست گذاشتن و چشم به راه شکست شدن. باخت را انتخاب می کنی یا مساوی؟ وقتی بردی در کار نیست من ترجیح می دهم مساوی کنم. تاریخ نشان داده آن ها که اهل مبارزه بوده اند، مانا تر بوده اند. نیمه ی پر لیوان را ببین!! حتا در جهنم هم یک لیوان آب پیدا می شود! شکل بدتر داستان را هم که در نظر بگیریم و خوشی هامان تنها دورچین بشقاب باشد، بهتر است از همان دورچین استفاده کنیم. به این امید ...

  • آقای چه
  • ۰
  • ۰

دور و برم پر شده از گرد و غبار. اهواز و دزفول و ... . نام شهرهای دیگر را نمی دانم چراکه روی نامشان را "خاک" پوشانده! فقط خاک نیست.برخی عکس ها آدم را یاد جنگ با عراق می اندازند. بیمارستان هایی که از خرد و کلان پر شده اند. مردمی خاکی که به خاک نشسته اند. نمی خواستم مرثیه بنویسم!بگذریم...

از آغاز می خواستم این را بنویسم: بیایید دست به دست هم دهیم و کاری برای هم میهنان خویش بکنیم. مواد لازمه اش چند متخصص، و چندی بیش تر "انسان" است. شاید در این گیر و دار نتوان کاری کرد اما این جهنم که بگذرد نباید بیکار بمانیم.هدف این است:آستین های خود را بالا بزنیم و کاری برای خوزستان بکنیم.این یک آگهی است و یک خواهش.لطفن پیگیر باشید و ما را آگاه سازید...

سپاس

  • آقای چه
  • ۰
  • ۰

کار ما شده لایک کردن عکس های آلودگی هوای اهواز و نچ نچ کردن به هنگام تماشای چنین صحنه هایی، کار اهوازی ها(و به تازگی مردم دیگر بخش های باختری کشور) شده در خانه ماندن و عکس گرفتن از اوضاع شهرشان، کار دولت هم شده تشکیل کارگروهی که به نتیجه نمی رسد و برایش واژه ی "اسرع وقت" معنای متفاوتی دارد نسبت به آن چه مردم گرفتار این ماجرا فکر می کنند. هیچ یک از ما (این سه گروه) کارمان را به درستی انجام نمی دهیم.این وسط فقط گرد و خاک است که کارش را خوب انجام می دهد:می آید و مختل می کند؛از زندگی روزمره گرفته تا عملکرد ریه ی هم وطنانمان !!!

  • آقای چه
  • ۰
  • ۰

اعتراض مسالمت آمیز بد نیست و از قضا نشون میده که مردم یک کشور نسبت به اون چه اطرافشون اتفاق میوفته بی تفاوت نیستن و شما حق نداری بهشون توهین کنی. مسلمن موضوع تجمع دیروز عده ای جلوی سفارت فرانسه در اعتراض به کار مجله شارلی ابدو هست. اما وقتی آدم می بینه تجمعی که به طور متمدنانه اش خوبه خروجی های غیر متمدنانه داره ترجیح میده یه کم تو سر خودش که نه(زوده حالا حرص بخوره)، یه کم تو سر کیبورد لپ تاپش بزنه و یه چیزی بذاره تو وبلاگش بلکه به لطف آزادی بیان (البته نابرابر با بعضی)بگه ما هم هستیم(بدون داد و فریاد!).

تو گزارش روزنامه قانون خوندم یکی از خانوما کفش پرت کرده سمت سفارت(ته تمدن!)، یکی دیگه هم دست نوشته ای بلند کرده بوده که روش نوشته:"من کواشی هستم".حالا کواشی کیه؟ یکی از کسایی که بعد از چاپ کاریکاتور ابوبکر البغدادی حمله میکنه به شارلی ابدو و شروع به کشتن ملت! خب حالا فلان رسانه ی بیگانه میاد و عدل کلید (یا کلیک!) میکنه رو این عکس و ما ایرونیای صلح جو میشیم عمو زاده ی داعش! چنتا عکس از کندن تابلو ی خیابون نوفل لوشاتو هم میشه دورچین غذا!

بحث اصلن این نیست که رسانه ای این کار رو میکنه یا نه. موضوع منطق، فرهنگ جامعه و تمدن آدماشه. اگه رو این حساب باشه بگیم چون حضرت داوود از نماد های اسرائیله از فردا کسایی که اسمشون داووده برن ثبت احوال بکننش محمد(تغییر اسم خیابون به شکل خودسر)! این که نشد حرف! بعد تازه اونم به این شکل! بعد تازه مغز متفکران ! حرکت بیانیه دادن و از دولت خواستن سفیر فرانسه اخراج بشه. سپاس خدا رو که این بار بر احساساتشون غلبه کردن! و حمله نکردن به سفارت خونه. پند گرفتن هم که اصلن در مسلک مغز متفکر ها نیست (اشاره به اقتدار! اکثر نمایندگان مجلس در قطع رابطه با انگلیس).

همه اینا در حالیه که دولت فرانسه اعلام کرده این تروریست ها نماینده ی مسلمانان دیگه نمیدونه و همونطور که از دیگر ادیان حمایت می کنه از اونا حمایت می کنه. این واکنش کجا واکنش این آقایون کجا(منظورم نمای کلیه کساییه که رفتن، نه مردم یا دولت ایران).

با داد و هوار که نمیتونی به مردم دنیا بگی حق منم! یه کم هم تو عملت نشون بده برادر مغز متفکر من که واس سود جویان بیگانه شدی نماینده ی کشور عزیز من...

همانا مردم ایران مهتری ان که به خاطر امثال این آهنگرها اینطور وجهه شون پیش مردم دنیا خراب میشه

mrche.blog.ir

  • آقای چه
  • ۰
  • ۰

وقتی در یک جامعه ی دموکرات ارزش رأی ابوبکر بغدادی و کوروش هخامنشی برابره، رأی مصدق و محمدرضا شاه به یک اندازه در تعیین سرنوشت کشور موثره و آدمای "دانا" و "جاهل" هردو فقط یک کاغذ یکسان می ندازن تو صندوق رأی، اون وقته که به نظرم حتی دموکراسی که نهایت آمال برخی از مردمه هم دچار ضعف جدیه.اصولا دموکراسی در جامعه ای میتونه موثر باشه که فرهنگ و سواد عموم مردم بالا باشه(مسلما منظور از سواد مدرک دانشگاهی به خصوص لیسانس!- نیست).پس پیش از اینکه داد و فریاد کنیم که چرا دموکراسی نیست بهتره ابتدا کمی هم شده-در حد وسعمون- تلاشی برای بهبود سطح فرهنگ و دانش مردممون داشته باشیم(منظور فراموشی آرمان های دموکراتیک نیست).حالا چه بهتر که عده ای "اهل حال"! پیدا بشن و با ایجاد تشکل ها و NGO ها،کارهایی در راستای بهبود سطح فرهنگ و دانش مردم داشته باشن.و در پایان به قول سهراب سپهری: آدم "اهل حال" ام آرزوست...!

  • آقای چه
  • ۰
  • ۰

یک باید

با هر غریبه ای جوری محبت آمیز رفتار کن انگار که عیسا است در لباس مبدل"دیوید سداریس - مادر بزرگتو از این جا ببر"

معلول

به خاطر اشتباه پدر و مادرت به این روز افتادی ولی حالا پدر و مادرت از تو رو گردونن!هرچند این "نداشتن" وارث زندگی های پیشین توئه،اما این توجیهی نیست برای این که به تو کمک نکنم.من انسانم...و البته تو هم انسانی.شاید روزی در زندگی های گذشته مون اوضاع برعکس بوده.شاید من معلول بودم و تو سالم.بعید نیست که به من کمک می کردی.پس حالا منم باید وظیفمو انجام بدم و بهت کمک کنم.باید...

  • ۱
  • ۰

آفتاب در خانه ی ما

در خانه ی ما زمان طلوع آفتاب به او بستگی دارد

آن گاه که نیمه شب بیدار می شود و به من سر می زند

لبخند می زند

و خورشید طلوع می کند...

در خانه ی ما گاهی ساعت دو صبح - در اوج تاریکی - آفتاب می زند

آن هم به وقت3:30GMT!!!!!

"به مادرم"

  • آقای چه